×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
false
true

طی سال‌های گذشته منطقه خاورمیانه میزبان یکی از تاریخی‌ترین تحولات طول عمر خود بود؛ تحولاتی که به بهار عربی ملقب شد.

در جریان این تحولات کشورهای مختلفی سعی کردند در این وقایع نقش‌آفرینی کنند که در این میان سهم بیشتر بر عهده کشورهای غربی و همسایگان از جمله ترکیه بود. با وجود اینکه در ایران بهار عربی امتداد انقلاب اسلامی سال ۵۷ خوانده می‌شد، شاهد بودیم که عملا جمهوری اسلامی ایران نتوانست نقش موثری در این تحولات داشته باشد. آیا این مساله ناشی از ناتوانی و سستی ما در کنش‌گری بوده یا بهار عربی ویژگی خاصی داشته و مردم معترض این کشور‌ها خودشان تمایل نداشتند به سمت ایران حرکت کنند؟

بخش مهمی از تخصص ما در علم سیاست، فهم واقعیت‌هاست و سعی می‌کنیم از ایده‌آلیسم فاصله بگیریم. به همین دلیل طبیعی است سخنانی که در این ارتباط می‌گویم با آنچه یک مقام مسوول دولتی مطرح می‌کند متفاوت است. به باور من، دو کشور ترکیه و عربستان برندگان سیاسی و اقتصادی این تحولات هستند.

چرا فکر می‌کنید که این دو کشور برنده این تحولات بودند. با ائتلافی که بین این دو قدرت اقتصادی و سیاسی شکل گرفته، نظم منطقه‌ای به طرف کشورهای عربی از یک طرف و ترکیه از طرف دیگر سوق پیدا خواهد کرد. دلیل اهمیت ترکیه به دلیل مدل خاصی است که ارایه کرده است؛ مدلی که نه تنها در خاورمیانه بلکه در میان کشورهای قابل اعتنای در حال توسعه جهان از آن استقبال شده و احترام قابل‌توجهی برای مردم و کشور ترکیه کسب کرده است. عربستانی هم که سال‌ها در سیاست‌های امنیتی و منطقه‌ای‌اش به سیاست‌ها و امکانات آمریکا متکی بود، در دو سال گذشته ابتکارات خودش را شروع کرده است و در بسیاری از مسایل هرچند هماهنگ ولی خودش تصمیم می‌گیرد. چنان‌که در ارتباط با مسایل عراق، افغانستان، سوریه و شمال آفریقا، حکومت عربستان کارهای بسیار نوینی انجام داده است. البته برخلاف ترکیه که به صورت علنی و با دیپلماسی موثر عمل می‌کند، حاکمیت عربستان به دلیل فرهنگ و خلقیات متفاوتش که روحیه‌ای آرام، خویشتن‌دار و پشت‌پرده است، به گونه‌ای متفاوت عمل می‌کند. اما در کل در نظم جدید منطقه‌ای خاورمیانه دو کشور ترکیه و عربستان در حال قدرتمندتر شدن هستند. عربستان و ترکیه هردو، بازی سیاسی را با حاصل‌جمع غیرصفر می‌دانند و ضمن تعامل با نظام بین‌الملل و همه گروه‌ها و جریان‌ها، مداری برای منافع خود باز کرده‌اند. آنها کار سیاسی را خاکستری می‌دانند. سیاه و سفید کار نمی‌کنند. آلترناتیو داشتن، کانون کار سیاسی و بین‌المللی است. هر دو کشور در این رابطه، هنرمند و طی دهه اخیر، بسیار آموخته‌اند. مبنای کار سیاسی آنها، اقتصادی است ضمن اینکه از همه فرصت‌های سیاسی بهره می‌برند.

* با این تفاسیر چرا نقش ایران در این قافله تحولات بهار عربی پررنگ نیست؟

ما در ایران مواد خام منطقه خاورمیانه را با دقت دنبال نمی‌کنیم، بعضا دید غیرواقع‌بینانه‌ای نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس داریم. این کشور‌ها در حوزه مسایل اقتصادی، تجاری، فناوری و دولت الکترونیک در سطح کشورهای پیشرفته دنیا عمل می‌کنند. مثلا در عربستان عامه مردم بسیار با فناوری آشنا شده‌اند. حالا ممکن است آنها اعتراضات سیاسی داشته باشند اما از نظر اجتماعی، اقتصادی و ارتباطات جهانی، عامه مردم، از حکومت‌شان راضی هستند. بنابراین، برخلاف تصور ما، جمعیت حدود ۳۰میلیون‌نفری جزیره العرب با شاخص‌های بسیار رشدیابنده زندگی می‌کنند. خود عربستان هم در بسیاری از جهات طی ۲۰سال گذشته پیشرفت فوق‌العاده‌ای کرده است. همین‌طور امارات، قطر، کویت و عمان. ممکن است وضع اقتصادی کشورهای دیگر عربی در شامات و شمال آفریقا مساعد نباشد اما وضع اقتصادی و اجتماعی این کشورها در حوزه خلیج‌فارس بسیار پیشرفته است.

* این دلایل چه ارتباطی با کم توفیقی ایران در آن تحولات دارد.

تاثیرگذاری، قدرت می‌خواهد. برای تولید قدرت باید در صحنه واقعی و عینی کشورها حضور داشت. ما مواضعی را اعلام می‌کنیم و با هر گروه یا کشوری که با این مواضع زاویه گرفت، ارتباط خود را قطع می‌کنیم. این مبارزه سیاسی است و نه تدبیر سیاسی. در کار سیاسی حتی برای تحقق آرمان باید حضور داشت، جریان ایجاد کرد، تاثیر گذاشت و ائتلاف کرد. ما به دلیل یک مورد، کشور باعظمت و موثری مانند مصر را کنار گذاشتیم و از تاثیرگذاری بر آن محروم شدیم. بسیار مفید خواهد بود اگر وزارت خارجه ما با برهان اثبات کند که رهیافت ایران نسبت به جهان، بنیان‌های مستحکمی دارد که آیندگان در آن تشکیک نخواهند کرد. اندیشه‌های ما در کلیت منطقه، مبنا نیستند هرچند در هر کشوری، حاشیه‌ای از ما طرفداری می‌کند. تلقی منطقه خاورمیانه از ما عمدتا نظامی و امنیتی است و استنباط‌های علمی، فناوری، اقتصادی، تولیدی، نرم‌افزاری، هنری و کارآمدی ندارد. نتیجه‌ای که می‌خواهم استخراج کنم این است، در حال حاضر ترکیه کشور مدل منطقه است و طبیعی است این کشور به نسبت کشورهایی که نتوانستند مدلی ارایه دهند، اعتبار بیشتری دارد. من فکر می‌کنم در نهایت قدرت سیاسی منطقه به عربستان و قدرت اقتصادی و دیپلماتیک به ترکیه منتقل می‌شود. اگر اوباما هم مجددا برای ریاست‌جمهوری آمریکا انتخاب شود جهان عربی از حمایت‌های سیاسی، مالی، دیپلماتیک و بین‌المللی دولت آمریکا برخوردار خواهد شد و نتیجه آن، انتقال قدرت از پان‌عربیسم و ایده‌آلیسم سیاسی به حل و فصل مسایل واقعی مردم، توسعه اقتصادی و تعامل مطلوب با نظام بین‌الملل خواهد بود. از منظر اسلامی هم فکر می‌کنم آینده اسلام سیاسی در مصر تعیین خواهد شد.
اما ما هم به‌ویژه در چند سال اخیر بر مدل بومی توسعه خود تاکید داشته‌ایم…

بله، حدود ۲۵ تا ۳۰ سال است که جهان به طرف همگرایی و تعامل عمیق‌تر حرکت کرد و درست در همین زمان ما تصمیم گرفتیم به طرف بومی‌گرایی حرکت کنیم. از اوایل دهه ۸۰ میلادی چین، هند، کره، برزیل، آرژانتین، ترکیه و حتی مصر به طرف تعامل و ارتباطات وسیع جهانی حرکت کردند درحالی که تجربه ما درست برخلاف تجربه جهانی است. این از بعضی جهات سبب شده ما بیشتر فکر و فناوری‌هایی تولید کنیم. اما من اعتقاد دارم در عموم جهات بدون ارتباطات بین‌المللی هیچ فردی، نهادی و کالایی نمی‌تواند اعتبار پیدا کند. یعنی حتی اگر قرار است کارآمدی دوچرخه‌ای آزموده شود باید در صحنه بین‌المللی خودش را نشان دهد. این تصور که ما می‌توانیم در داخل خودمان به استاندارد برسیم و مستقل از مدارهای جهانی رشد کنیم، حدود ۲۰۰سال پیش معنا داشت اما امروز معنا ندارد. ما هنوز در حال مبارزه با غرب هستیم در حالی که قدرت در جهان، تقسیم شده است. در سال ۲۰۱۱، تولید ناخالص داخلی برزیل (۲۴۹۳‌میلیارد دلار) از تولید ناخالص داخلی انگلستان (۲۴۱۸) فراتر رفت. ما هنوز با نظریه امپریالیسم فکر می‌کنیم.

* یعنی شما معتقدید که بومی‌گرایی‌ای که ایران مد‌نظر دارد، مشتریان خود را از دست داده است؟

بنده معتقدم این مدل (بومی‌گرایی) در دنیای عرب، در ترکیه، حتی در افغانستان، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی مدل مطلوبی نیست؛ چه برای مدیریت اقتصادی و چه برای رشد علمی و فناوری و غیره. همین نامطلوبی باعث شده مدل‌های دیگر و حتی روندهای مسلط جهانی در ذهن شهروندان این کشورها شکل گیرد. در مصر و تونس و حتی در میان اعضای اخوان‌المسلمین، شخصیت‌های متعددی هستند که جهانی می‌اندیشند، زبان‌ خارجی می‌دانند، ارتباطات گسترده بین‌المللی دارند و عموما نگاه‌شان یک نگاه اخلاقی و اجتماعی است. آقای شاطر در مصر که سوابق اخوانی دارد، یک کارآفرین موفق جهانی است. آنها معتقدند باید از جهان بیشتر بیاموزند و تاثیر بگیرند. این با افکار و تبلیغات ما بسیار متفاوت است. در مصر ۳۲درصد اعضای پارلمان ملی‌گرا و لیبرال هستند و ۶۸درصد اسلامگراهایی با گرایش‌های مختلف. این تنوع اندیشه برای مصر یک سرمایه بزرگ ملی‌و سیاسی است. زیرا باعث گفت‌وگو می‌شود و سیاستمداران مصر را ناچار می‌کند به سمت اجماع‌سازی بروند. من بارها به دوستان مصری‌ام گفته‌ام تا زمانی که برای مصالح ملی‌تان اجماع‌سازی نکنید، پیشرفت نمی‌کنید. این است که مصر باید فضای آزاد اندیشه‌ای را حفظ کند. در نظام بین‌الملل امروز، همه جوامع بدون استثنا متکثرند و اجماع‌سازی مبنای حکمرانی منطقی است.

* در چنین شرایطی جایگاه ما کجا قرار می‌گیرد؟

به نظر من جایگاه ایران یک جایگاه تاریخی است. خیلی‌ها به‌ویژه اسلامگرایان به انقلاب ایران به عنوان یک واقعه مثبت تاریخی نگاه می‌کنند که استبداد شاهان را پایان داد. اما مطمئن نیستند از آنچه که در ایران اتفاق افتاده چه می‌توانند بیاموزند. مهم‌ترین نکته‌ و سوالی که در ذهن آنها وجود دارد این است که چرا ایران با نظام بین‌المللی تا این حد در ستیز است. آیا این ستیز ریشه‌های فکری دارد یا ریشه‌های خلقی. چرا ایران با این عظمت تاریخی، فلسفی، منابع طبیعی و نیروی انسانی که دارد نتوانست مانند هند عمل کند. هند بعد از دو قرن استعمار، فردای استقلال به جهان گفت ما می‌خواهیم با همه تعامل کنیم به خاطر اینکه ما اعتماد به نفس داریم. حتی هند نه تنها روابطش با انگلیس را قطع نکرد بلکه در زمان گاندی روابط گسترده حقوقی، سیاسی و تجاری و اقتصادی و علمی با این کشور برقرار کرد. اما این سوال درباره ایران وجود دارد که چرا رابطه ایران با جهان اینگونه است. آیا این از ضعف ایران است؟ یا ایران می‌خواهد با تاریخ مسایلش را حل کند؟ چرا ایرانی‌ها نمی‌توانند اختلافات‌شان را صفر کنند؟ قشر تحصیلکرده، کارآفرین و دانشمند عرب که جهان‌دیده و استاددیده هستند و اغلب کار تبلیغاتی نمی‌کنند نسبت به آنچه در ایران اتفاق می‌افتد، نگاه‌ متفاوتی دارند. این است که ایران در حاشیه تحولات خاورمیانه و بهار عربی قرار گرفته است.

* بنابراین، نقش کمرنگ ما در بهار عربی تاحدودی به ساختار خود این تحولات و نیروهای فکری تاثیرگذارشان بستگی دارد…

در اسلامگرایان فعال این عرصه، ایده‌آلیسم تعطیل است و این نکته مثبت این تحولات است. مردم سه شعار مهم دارند «رفاه»، «آزادی» و «کرامت انسانی.» از شعارهای چپ دهه ۵۰ یعنی مبارزه با امپریالیسم یا ایجاد یک نظم جدید جهانی خبری نیست. شعار‌های آنها به شدت کشور محور، محلی، واقع‌بینانه و غیرایده‌آلیستی است. در تونس این‌گونه بود. در مصر هم این‌گونه است. حتی به‌نظرم بسیاری از مسوولان سیاسی و سیاستمداران شیعی عراق هم نسبت به واقعیت‌های خودشان و هم نسبت به واقعیت‌های جهانی این‌گونه می‌اندیشند.

* براساس گفته‌های شما می‌شود این‌طور استنباط کرد که هرچقدر هم دیپلماسی ما تحرک و پویایی داشت نمی‌توانست چندان نقش‌آفرینی کند. یعنی اساسا طرح و برنامه‌ از طرف مردمی که در این تحولات نقش داشتند، با پذیرش مطلوبی مواجه نبود؟

من یک تمثیل تاریخی خدمت‌تان عرض کنم. شوروی اولین کشوری بود که به فضا رفت، بعد هم هواپیماهای حمل‌ونقل نظامی ساخت که در آن ۱۶ تانک جا می‌گرفت. هنوز هم آمریکایی‌ها برای انتقال نیروی نظامی بعضا از نیروی هوایی روسیه هواپیما اجاره می‌کنند. روسیه از نظر منابع طبیعی در دنیا اول است. ادبیاتی که روس‌ها در قرن نوزدهم تولید کردند و با انقلاب روسیه متوقف شد جزو میراث فرهنگی بشری است. اما چه چیزی باعث سقوط شوروی شد؟ منابع، امکانات و قدرت نظامی وجود داشت اما ایده‌هایی که اتحاد جماهیر شوروی معرف‌شان بود هم با طبع بشر سنخیت نداشتند و هم با واقعیت‌های جهانی در تناقض بودند.

به همین دلیل تغییر از خود دفتر سیاسی اتحاد جماهیر شوروی که گورباچف معرفش بود، شروع شد. ایده تقابل با نظم جهانی در دنیا اعتبار ندارد. دیگر نظم مسلط آمریکایی در جهان وجود ندارد. درحالی که طبقه متوسط در آمریکا و اروپا در حال کاهش است و فاصله طبقاتی افزایش پیدا کرده، در آسیا طبقه متوسط به شدت در حال افزایش است. طی ۲۰ سال آینده، ۳۰۰میلیون نفر به طبقه متوسط در آمریکای لاتین و آسیا اضافه خواهد شد. ما با کدام تلقی از جهان می‌اندیشیم؟ تولید ناخالص داخلی کره‌جنوبی و مکزیک تقریبا با انگلستان برابری می‌کند. شرکت‌های چندملیتی از میان رفته‌اند و‌ هزاران شرکت کوچک و متوسط، مبنای برون‌سپاری (Outsourcing) شده‌اند. ۳۵کشور و ۱۴۵۰ شرکت با هم همکاری می‌کنند تا هواپیماهای ایرباس ساخته شود. جهان امروز با جهان دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ که مبارزه سیاسی می‌شد، به شدت تغییر کرده است. تقابل با جهان باید تعریف شود در غیراین‌صورت، حاشیه‌ای از رمانتیسم سیاسی است. نه در اندونزی و مالزی اعتبار دارد و نه در مصر و تونس و عراق و نه در آمریکای لاتین و جاهای دیگر دنیا.

من با غرب کاری ندارم بلکه در مورد کشورهای در حال توسعه صحبت می‌کنم. کشور برزیل ۱۵۰ سال کوشش کرد تا به قانونگرایی و نظم سیاسی معقول برسد و نهایتا رسید. خود برزیلی‌ها می‌گویند ما مدیون همکاری با جهان هستیم. شما حتی اگر یک دوست فکری خوب داشته باشید ممکن است یک جمله‌اش مسیر زندگی شما را تغییر دهد. تعامل جهانی هم همین منطق را دارد. اگر مسوولان یک کشور یک‌دهم از وقت روزانه‌شان را صرف تعامل جهانی کنند، نکات بسیار بیشتری می‌آموزند تا اینکه در فضاهای بسته داخل کشور با هم تعامل کنند. در سال ۲۰۱۰ به واسطه کار و همکاری با جهان و یادگیری و تعامل با آن، روزانه ۲۲ نفر در برزیل‌میلیونر شدند. الان برزیل در دنیا از نظر اقتصادی نسبت به ایتالیا و اسپانیا جایگاه مهم‌تری دارد و از نظر تولید ناخالص داخلی از روسیه ۶۵۰میلیارد دلار جلوتر است. حتی مکزیک هم که تعاملات وسیع جهانی داشته توانست به تولید ناخالص داخلی یک‌میلیارد و سی و چهارمیلیون دلاری دست یابد. در فضاهای کاری وقتی دیپلمات‌های ایرانی دیگران را به ستیز با مراکز قدرت جهان ازجمله سازمان ملل متحد دعوت می‌کنند همه گوش می‌کنند؛ با احترام؛ بعضی‌ها هم پاسخ‌های دیپلماتیک می‌دهند. اما این اعتبار ندارد. دیپلمات‌های ایرانی ایده‌هایی دارند که این ایده‌ها فقط در راهروهای وزارت خارجه خودمان معتبر است و نه در صحنه واقعی بین‌المللی. البته این درست که مدیریت وزارت خارجه ما هیچ‌وقت حرفه‌ای نبوده است، اما بدنه وزارت خارجه خیلی حرفه‌ای است. افراد تحصیلکرده‌ای که خیلی زحمت کشیده‌اند اما نقش چندانی ندارند. ما تصور می‌کنیم که پدیده خاصی هستیم و افکار ما در صحنه جهانی خاص است. این نتیجه محصور بودن در یک لووپ (مداربسته) است. آدم وقتی در لووپ باشد فکر می‌کند افکارش خاص است. اما هرچه انسان در محافل علمی و سیاسی جهانی بیشتری شرکت کند، بیشتر می‌آموزد و بیشتر در مفروضات خود تشکیک می‌کند. آموختن حاصل تعامل است. آموزه‌های دینی ما هم این را تشویق می‌کند.

* بنابراین مساله عمده عدم تعامل با جهان است.

مجموعه مدیران ما حدود سه، چهار‌هزار نفر هستند با اندیشه‌هایی که در یک لووپ بسته‌ در حال گردش است. متاسفانه چون عموما زبان نمی‌دانند و متون خارجی به عربی، فرانسه و انگلیسی نمی‌خوانند با جهان هم در ارتباط نیستند. اغلب مدیران ما به جای کتاب، بولتن می‌خوانند. بولتن‌هایی که با تکه‌های بریده شده‌ای از یک کتاب حتی با چندین اشتباه در ترجمه، به تناسب کسانی که می‌خواهند بخوانند تهیه می‌شوند. این خیلی مهم است که مدیر کتابی از هانتینگتون را خودش از اول تا آخر بخواند تا اینکه یک نفر دیگر دو پاراگراف از آن را خلاصه کرده باشد. تعداد جلسات در دستگاه‌ اجرایی ما لازم است به یک‌پنجم کاهش یابد و بیشتر تابع هماهنگی‌های فکری باشیم و بخشی از وقت را صرف مطالعه و آشنایی با متون کلاسیک کنیم.

* فکر می‌کنید خروج از این لووپ تنها وابسته به مطالعه مدیران است؟

فکر می‌کنم این مهم است که ما درباره ستون‌های فکری بین‌المللی که روی آنها ایستاده‌ایم تجدیدنظر کنیم. این جهان مملو از یادگیری و زیبایی است و ما می‌توانیم یاد بگیریم و تاثیر بگذاریم. ما هم حرف‌های بسیار خوبی داریم. جهان نه حافظ دارد، نه سعدی، نه مولانا و نه فارابی. زمان اینکه ما جهان را فقط یک پدیده سیاسی براساس تفکرات چپ و ضد امپریالیستی ببینیم گذشته است. البته یک مقدار بحث، بحث نسلی است. افکار سیاستمداران نسل اول انقلاب ما در جهان جنگ سرد شکل گرفته است. جهان دو قطبی که افکار چپ خیلی در آن رایج بود ولی الان جهان، جهان دیگری است. خیلی خوب است اگر مراکز تحقیقاتی وزارت خارجه افراد منصف و دور از سیاست را جمع کند تا فهم جدیدی از جهان تسری داده شود و دیپلمات‌های ما بتوانند از افکار جدیدتری حمایت کنند. چه در سیاست داخلی و چه در سیاست بین‌المللی نمی‌توان بدون ائتلاف نتیجه گرفت. ما در دنیای به شدت تکنیکی زندگی می‌کنیم. حتی اگر کسی می‌خواهد متدین باشد باید با این دنیا تعامل داشته باشد. این یک بحث سیاسی نیست. تقدیر زیبایی‌ها و مزیت‌ها و نکات مثبت کشورهای دیگر، جزیی از باورهای دینی ما هم هست.

* یک الگوی جدید که در دستگاه دیپلماسی ما بنا شده و خیلی هم روی آن تاکید می‌شود این است که گفته می‌شود ما تعامل با ملت‌ها را بر تعامل با دولت‌ها ارجحیت می‌دهیم. هدف‌مان تعامل و ارتباط با ملت‌هاست، نه دولت‌ها. می‌گوییم ما تلاش داریم جمهوری اسلامی را به ملت‌ها معرفی کنیم و اهمیتی ندارد که دولت‌ها چه نگاهی به جمهوری اسلامی دارند. فکر می‌کنید این الگو و این تفکر چقدر در جهان امروز پذیرفتنی است؟

این جمله برای سخنرانی خیلی خوب است. اما در علم سیاست که به نظر من هنوز براساس رئالیسم و نئورئالیسم شکل گرفته تعامل به معنای ارتباط با مراکز قدرت است. حالا ممکن است که قدرت شرکت مایکروسافت یا یک بانک چینی یا صنعت کشتی‌سازی کره‌جنوبی باشد. در هر صورت این قدرت و سازمان‌دهی است که اهمیت دارد. بنابراین، ما باید واژه مردم را تعبیر و تفسیر کنیم. منظور از مردم چیست؟ آیا مردم یعنی کسانی که در خیابان‌ها راه می‌روند؟ یا کسانی که ما آنها را به کنفرانس‌های خودمان می‌آوریم؟ آیا صحبت از تعداد است یا صحبت از تشکل‌ها و جریان‌ها و سازمان‌ها و مراکز است؟ اگر این جمله که «هدف ما تعامل با ملت‌هاست» اعتبار داشت، وزارت خارجه ما با زبان دیپلماتیک نمی‌گفت ما می‌خواهیم با انگلیس روابط‌مان را از سر بگیریم. من فکر می‌کنم این عبارت بیشتر برای سخنرانی‌ها مفید است و اعتبار سیاسی ندارد کمااینکه ما خودمان هم به آن عمل نمی‌کنیم.

* اشاره کردید به اینکه مهم‌ترین دلیل برای انزوای جمهوری اسلامی در منطقه به چالش کشیدن نظم جهانی است. هدف ایران از این چالش ورود به ساختار مدیریت جهانی است. آیا ورود به ساختار مدیریت جهانی، صرفا با بیان آن امکان‌پذیر است یا نیاز به ابزارهایی دارد؟

آیزابرلین، فیلسوف روسی‌تبار انگلیسی می‌گوید دو ملت در دنیا فوق‌العاده ایده‌آلیست هستند و ایده‌آلیسم به آنها خیلی لطمه زده است؛ یکی ایرانیان و دیگری روس‌ها. ایده‌آلیسم ایرانی و ایده‌آلیسم روسی سبب شده آنها جهان را با یک لنز خاص ‌بینند. واقع‌گرایی یک فضیلت است. اینکه شما واقعیت‌ها را درک کنید، هم متد می‌خواهد و هم نظام فلسفی. ما، هم در گذشته و هم در شرایط کنونی نگاه‌مان با نقاب‌های خاصی است. من نمی‌خواهم بحث را خیلی آکادمیک کنم. ولی به نظرم ریشه‌ این نگاه در این است که ما عمدتا به لحاظ متدولوژیک و اندیشه‌ای، قیاسی هستیم تا استقرایی. در حالی که مبانی افزایش قدرت و ثروت بر استقرا بنا شده است. شما رهبران چین را ببینید، آنها می‌گویند: «ما تلقی مثبتی از اروپا و آمریکا نداریم. ما هم لطمه زیادی از آنها خورده‌ایم. اما هدف ما چین است، دنبال رضایت‌های روانی نیستیم، نمی‌خواهیم مسایل‌مان را با غرب به لحاظ تاریخی تسویه کنیم. ۵/۱‌میلیارد نفر جمعیت داریم و نمی‌توانیم به آنها بگوییم بروید پشت حیاط خانه‌تان لوبیا بکارید و زندگی کنید. ما باید مسایل‌شان را حل کنیم، رشد کنیم، ما باید از این جهان بیاموزیم.» من فکر می‌کنم آن تقارنی که شما برقرار کردید تقارن درستی است. اینکه الان روابط ‌ما با عربستان در بدترین شرایط۳۰ سال گذشته است، اینکه با اغلب همسایگان مشکل داریم، برمی‌گردد به ذهنیتی که از خودمان و جهان داریم. حالا یا جهان اشتباه می‌کند یا ما. اگر بخواهیم منصفانه و منطقی با مساله برخورد کنیم، حداقل باید

true
برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false