true
بزرگترین سرمایه گذار بخش خصوصی در بخش کاغذکنان گفت: تا دهه فجر امسال روبان افتتاح فاز اول کارخانه تولید شاسی های اتوبوس و مینی بوس را در آقکند قیچی خواهیم کرد.
.
نامش حاج حبیب الله ناصری است، سال ۱۳۱۵ در روستای آستانجین بخش کاغذکنان میانه به دنیا آمده، ، پدرش کشاورزی متمول و از بزرگان سرشناس منطقه در آن زمان بوده و وضع مالی مناسبی داشته اند، پس از فوت پدر در سال ۱۳۴۹ به دلایلی مهاجرت به تهران را به ماندن در روستا ترجیح می دهد و در سال ۱۳۵۰ بار سفر می بندد. به تهران که می رسد وارد کسب و کار و تجارت می شود.
خیلی زود پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و به کمک فرزندانش که می گوید “صالح اند و خلف” دامنه فعالیت های بازرگانی خود را به خارج از کشور نیز گسترش می دهد.
ناصری اکنون غیر از تجارت و بازرگانی، در بخش تولید نیز وارد شده و علاوه بر مجموعه بزرگ تولید مواد غذایی و پروتئینی و فرآوری محصولات کشاورزی در جزیره کیش یک مجتمع بزرگ صنعتی نیز در شهرک صنعتی شهید سلیمی تبریز راه اندازی کرده که به تولید خودروهای جمعی ( واگن های مسافری، اتوبوس، مینی بوس، ون و … ) می پردازد.
وقتی از او در باره خانواده اش می پرسم با اشتیاق عجیبی از نظم و انضباط حاکم بر خانواده اش می گوید و اینکه یک جمله از مرحوم پدرش همواره نقشه راه زندگی و کار و فعالیت او و فرزندانش بوده، ناصری می گوید: مرحوم پدرم می گفت؛ «هیچ وقت دغدغه “وانفسا” نداشته باشید، همیشه “وااُمتا” بگویید» من هم در تمام زندگی سعی کرده ام که به این سفارش پدرم عمل کنم و هر حرکتی را با در نظر گرفتن اثرات و خیرات آن برای جمع و جامعه انجام دهم.
می گوید ۷۶ سال دارم با این حال هنوز از نفس نیافتاده ام و هر لحظه به تلاش و کوششم ادامه می دهم و آماده ام که کار جدیدی را شروع کنم و قدم مثبت دیگری بردارم و تا حالا هیچگاه اجازه نداده ام احساس خستگی در من را ه پیدا کند.
از او می خواهم به گذشته برگردد و از سال هایی که در روستا بوده برایم بگوید و اینکه اکنون وقتی به کاغذکنان و به روستای محل زادگاهش می آید چه احساسی پیدا می کند؛ از برق نگاهش و از حالتی که در چهره اش پدید می آید می توانم تپش های قلبش را بشمارم که با شنیدن نام زادگاهش به تندی می تپد و شعفی آشکار در چهره اش پدیدار می شود.
سخنش را اینگونه ادامه می دهد: مهاجرت ما هرگز از روی میل و اراده باطنی نبوده، ما به ناچار مجبور به مهاجرت شده ایم، من عاشق این زمین ها و این خاک هستم، در هیچ کجای دنیا به اندازه اینجا احساس آرامش نمی کنم، ولی در آن موقع اینجا فضا برای آنچه ما به دنبالش بودیم فراهم نبود فرصت های بزرگ آنجا (تهران) بود و هر کس که دنبال موفقیت بود ناگزیر باید این راه را بر می گزید.
به دشت های حاصلخیزی که در مقابلش هست نگاهی می کند و ادامه می دهد: ما کشاورزی می کردیم زمین و خدم و حشم زیادی داشتیم و وضع مالی خانواده ام عالی بود من در آن زمان چوبداری هم می کردم و ما از هر لحاظ تامین بودیم. پدرم که به رحمت خدا رفت مادرم که زن دانا و خردمندی بود جای او را گرفت و مثل یک مرد امورات خانواده را مدیریت کرد. او نقش مهمی در موفقیت و استحکام خانواده ما ایفا کرد و باعث شد خانواده همچنان مسیر انسجام و پیشرفت را دنبال کند. اسم و رسم و اعتباری که پدرم در منطقه داشت باعث می شد هر کس که گذرش از روستای ما می افتاد حداقل یک وعده روز یا شب را مهمان ما باشد.
از فرزندانش بسیار اظهار رضایت می کند و می گوید که خیلی از موفقیت هایش را مدیون دانش، تلاش، کاردانی و زرنگی آن هاست و اینکه همواره در اطاعت پدر بوده اند و هر حرفی که گفته آن ها گوش داده و به آن عمل کرده اند. با رضایت و صفای باطنی خاصی از پسر سومش یاد می کند هم او که در سن۱۸ سالگی در کسوت مقدس بسیج و در راه دفاع از دین و میهن و آرمان های والای انقلاب اسلامی در منطقه عملیاتی ماووت به فیض عظیم شهادت نایل آمده و همواره الگویی برای سایر فرزندانش بوده است.
تنها چیزی که برای ما مهم است صرفاً حضور در این منطقه و به راه انداختن چرخ های صنعت و تولید در آن است چرا که اگر بخواهیم این محرومیت و این نابرابری های اقتصادی از چهره این منطقه پاک شود باید کار را از یک جایی شروع کنیم و به تدریح با فراهم آمدن زمینه های لازم چرخه کار و تولید را در منطقه به گردش در بیاوریم.
با پیوستن مظاهر ناصری، فرزند ارشد خانواده ناصری ها به گفتگوی ما بحث داغتر می شود. مظاهر کارشناس ارشد بازرگانی است.
او کلاس دوم ابتدایی بوده که به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرده و امروز در واقع دست راست پدر در اداره مجموعه های بازرگانی و تولیدی ناصری هاست.
ناصری ادامه صحبت های پدر را پی می گیرد و مطابق روال معمول خانواده آغاز کلامش را با تاکید بر ارزش ها و سلسله مراتب حاکم بر نظام خانواده ناصری ها اینگونه شروع می کند: ما هرچه داریم و هر موفقیتی به دست آورده ایم اول لطف خدا و بعد حاصل راهنمایی ها و تدبیرهای خردمندانه پدر و دعای خیر والدینمان است، ما درس خوانده ایم و مدرک دانشگاهی داریم ولی معتقدم آنچه که پدر به عنوان اندوخته و تجربه در ذهن دارد از صدها مدرک دکتری با ارزشتر است چرا که علم کتابت تجربیات گذشتگان است و پدر این تجربه ها را عملا در زندگی لمس کرده است.
جمله ای را که تکیه کلام پدرش هست با اشتیاق تکرار می کند و می گوید: ما رهرو راه پدرمان هستیم، ایشان همیشه تاکید دارند که به “وانفسا” فکر نکنید همیشه “وااُمّتا” بگویید، هر انسانی که به دنیا می آید وسیله است، انسان یک مدتی عمر می کند، ممکن است ۲۰ سال، ۵۰ سال، یا ۱۰۰ سال به هر حال رفتنی است مهم است که از او یک نام نیک بماند. اگر مسئله فقط نفساً واحده خود فرد باشد که سه وعده غذای روزانه کافی است، اما مسئله این است که انسان به دیگران هم فکر کند و به دیگران هم خیر برساند لذا من عرض می کنم بچه های حاجی تنها ما ۸ نفر نیستیم بچه های حاجی بیش از هزار نفر هستند همه کسانی که به نوعی پرسنل مجموعه ما هستند اعم از کارگر و کارمند و متخصص و غیره برای پدرم حکم فرزند را دارند و ما از اینکه وسیله تأمین رزق و معاش همه آن ها هستیم خدا را شاکر و سپاسگزاریم.
از مظاهر ناصری می پرسم به عنوان یک کارشناس بازرگانی که تجارب فراوانی هم در عرصه اقتصاد دارید وضعیت فعلی کسب و کار را چگونه می بینید؟ پاسخ می دهد: در حال حاضر ما در عرصه اقتصاد با مشکلات و سختی های زیادی مواجه هستیم که البته بخش زیادی از آن ها ناشی از تحریم های دول خارجی است که به ناحق بر علیه کشور ما اعمال کرده اند و مدیریت ها در سطح کلان کشور هم که خب می دانید با ثبات و پایدار نیستند بنابر این ما خودمان باید حرکت کنیم و برنامه ریزی و مدیریت مان طوری باشد توجیه داشته باشد و منتج به نتیجه شود.
می پرسم در زمینه فعالیت های اقتصادی تان اگر مایلید اطلاعات بیشتری به ما بدهید و بی درنگ توضیح می دهد: ما در سه بخش تولید، بازرگانی داخلی و تجارت خارجی فعالیت داریم. در بخش تولید یک مجموعه بزرگ تولید مواد غذایی و فرآوری محصولات کشاورزی و مواد پروتئینی در جزیره کیش و یک مجموعه صنعتی در زمینه صنعت مادر خودروسازی در شهرک سرمایه گذاری جدید صوفیان داریم که خودروهای جمعی از قبیل اتوبوس و مینی بوس و میدل باس در آن تولید می شود و یک کارخانه واگن سازی هم در شهرک شهید سلیمی دایر کرده ایم که در حال حاضر فاز بازسازی واگن فعال است و قسمت واگن سازی هم تا ۷ – ۸ ماه آینده شروع به کار می کند.
در بخش بازرگانی هم قریب به ۲۵ سال است که در دبی (امارات متحده عربی) دفتر بازرگانی داریم در تهران هم همچنین در بخش بازرگانی و واردات و صادرات کالا فعالیت می کنیم.
ناصری در بیان چگونگی ورود به بحث سرمایه گذاری در آذربایجانشرقی به وابستگی های بومی و عرق محلی پدر اشاره می کند و می گوید: اینکه ما اقدام به فعالیت صنعتی و تولیدی در آذربایجانشرقی کرده ایم بنا به دستور پدرم بوده، از ده سال پیش هم این موضوع در دستور کار مجموعه ما قرار داشته، از آن زمانی که مسئولین منطقه هم پیگیر ایجاد کارخانجات تولیدی در شهرستان میانه و بخصوص منطقه کاغذکنان بودند اما آن زمان ( سال ۸۶) که ما آمدیم به شهرک صنعتی کاغذکنان و خواستیم کار را شروع کنیم زیرساختها به طور کل فراهم نبود؛ نه جاده بود نه آب، نه برق، نه گاز خب می دانید که در عرصه اقتصاد رقابت حاکم است و عرصه تولید و تجارت همانند صحنه شکار است اگر دیر بجنبی دیگران صید را از دستت خواهند ربود لذا ما وقتی دیدیم فراهم شدن این امکانات در کاغذکنان زمان زیادی خواهد برد به ناچار مجبور شدیم طرح خود را به تبریز منتقل کنیم و در آن جا کار را شروع کردیم که الان هم تولید داریم.
خیلی زود پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و به کمک فرزندانش که می گوید “صالح اند و خلف” دامنه فعالیت های بازرگانی خود را به خارج از کشور نیز گسترش می دهد.
ناصری اکنون غیر از تجارت و بازرگانی، در بخش تولید نیز وارد شده و علاوه بر مجموعه بزرگ تولید مواد غذایی و پروتئینی و فرآوری محصولات کشاورزی در جزیره کیش یک مجتمع بزرگ صنعتی نیز در شهرک صنعتی شهید سلیمی تبریز راه اندازی کرده که به تولید خودروهای جمعی ( واگن های مسافری، اتوبوس، مینی بوس، ون و … ) می پردازد.
وقتی از او در باره خانواده اش می پرسم با اشتیاق عجیبی از نظم و انضباط حاکم بر خانواده اش می گوید و اینکه یک جمله از مرحوم پدرش همواره نقشه راه زندگی و کار و فعالیت او و فرزندانش بوده، ناصری می گوید: مرحوم پدرم می گفت؛ «هیچ وقت دغدغه “وانفسا” نداشته باشید، همیشه “وااُمتا” بگویید» من هم در تمام زندگی سعی کرده ام که به این سفارش پدرم عمل کنم و هر حرکتی را با در نظر گرفتن اثرات و خیرات آن برای جمع و جامعه انجام دهم.
می گوید ۷۶ سال دارم با این حال هنوز از نفس نیافتاده ام و هر لحظه به تلاش و کوششم ادامه می دهم و آماده ام که کار جدیدی را شروع کنم و قدم مثبت دیگری بردارم و تا حالا هیچگاه اجازه نداده ام احساس خستگی در من را ه پیدا کند.
از او می خواهم به گذشته برگردد و از سال هایی که در روستا بوده برایم بگوید و اینکه اکنون وقتی به کاغذکنان و به روستای محل زادگاهش می آید چه احساسی پیدا می کند؛ از برق نگاهش و از حالتی که در چهره اش پدید می آید می توانم تپش های قلبش را بشمارم که با شنیدن نام زادگاهش به تندی می تپد و شعفی آشکار در چهره اش پدیدار می شود.
سخنش را اینگونه ادامه می دهد: مهاجرت ما هرگز از روی میل و اراده باطنی نبوده، ما به ناچار مجبور به مهاجرت شده ایم، من عاشق این زمین ها و این خاک هستم، در هیچ کجای دنیا به اندازه اینجا احساس آرامش نمی کنم، ولی در آن موقع اینجا فضا برای آنچه ما به دنبالش بودیم فراهم نبود فرصت های بزرگ آنجا (تهران) بود و هر کس که دنبال موفقیت بود ناگزیر باید این راه را بر می گزید.
به دشت های حاصلخیزی که در مقابلش هست نگاهی می کند و ادامه می دهد: ما کشاورزی می کردیم زمین و خدم و حشم زیادی داشتیم و وضع مالی خانواده ام عالی بود من در آن زمان چوبداری هم می کردم و ما از هر لحاظ تامین بودیم. پدرم که به رحمت خدا رفت مادرم که زن دانا و خردمندی بود جای او را گرفت و مثل یک مرد امورات خانواده را مدیریت کرد. او نقش مهمی در موفقیت و استحکام خانواده ما ایفا کرد و باعث شد خانواده همچنان مسیر انسجام و پیشرفت را دنبال کند. اسم و رسم و اعتباری که پدرم در منطقه داشت باعث می شد هر کس که گذرش از روستای ما می افتاد حداقل یک وعده روز یا شب را مهمان ما باشد.
از فرزندانش بسیار اظهار رضایت می کند و می گوید که خیلی از موفقیت هایش را مدیون دانش، تلاش، کاردانی و زرنگی آن هاست و اینکه همواره در اطاعت پدر بوده اند و هر حرفی که گفته آن ها گوش داده و به آن عمل کرده اند. با رضایت و صفای باطنی خاصی از پسر سومش یاد می کند هم او که در سن۱۸ سالگی در کسوت مقدس بسیج و در راه دفاع از دین و میهن و آرمان های والای انقلاب اسلامی در منطقه عملیاتی ماووت به فیض عظیم شهادت نایل آمده و همواره الگویی برای سایر فرزندانش بوده است.
تنها چیزی که برای ما مهم است صرفاً حضور در این منطقه و به راه انداختن چرخ های صنعت و تولید در آن است چرا که اگر بخواهیم این محرومیت و این نابرابری های اقتصادی از چهره این منطقه پاک شود باید کار را از یک جایی شروع کنیم و به تدریح با فراهم آمدن زمینه های لازم چرخه کار و تولید را در منطقه به گردش در بیاوریم.
با پیوستن مظاهر ناصری، فرزند ارشد خانواده ناصری ها به گفتگوی ما بحث داغتر می شود. مظاهر کارشناس ارشد بازرگانی است.
او کلاس دوم ابتدایی بوده که به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرده و امروز در واقع دست راست پدر در اداره مجموعه های بازرگانی و تولیدی ناصری هاست.
ناصری ادامه صحبت های پدر را پی می گیرد و مطابق روال معمول خانواده آغاز کلامش را با تاکید بر ارزش ها و سلسله مراتب حاکم بر نظام خانواده ناصری ها اینگونه شروع می کند: ما هرچه داریم و هر موفقیتی به دست آورده ایم اول لطف خدا و بعد حاصل راهنمایی ها و تدبیرهای خردمندانه پدر و دعای خیر والدینمان است، ما درس خوانده ایم و مدرک دانشگاهی داریم ولی معتقدم آنچه که پدر به عنوان اندوخته و تجربه در ذهن دارد از صدها مدرک دکتری با ارزشتر است چرا که علم کتابت تجربیات گذشتگان است و پدر این تجربه ها را عملا در زندگی لمس کرده است.
جمله ای را که تکیه کلام پدرش هست با اشتیاق تکرار می کند و می گوید: ما رهرو راه پدرمان هستیم، ایشان همیشه تاکید دارند که به “وانفسا” فکر نکنید همیشه “وااُمّتا” بگویید، هر انسانی که به دنیا می آید وسیله است، انسان یک مدتی عمر می کند، ممکن است ۲۰ سال، ۵۰ سال، یا ۱۰۰ سال به هر حال رفتنی است مهم است که از او یک نام نیک بماند. اگر مسئله فقط نفساً واحده خود فرد باشد که سه وعده غذای روزانه کافی است، اما مسئله این است که انسان به دیگران هم فکر کند و به دیگران هم خیر برساند لذا من عرض می کنم بچه های حاجی تنها ما ۸ نفر نیستیم بچه های حاجی بیش از هزار نفر هستند همه کسانی که به نوعی پرسنل مجموعه ما هستند اعم از کارگر و کارمند و متخصص و غیره برای پدرم حکم فرزند را دارند و ما از اینکه وسیله تأمین رزق و معاش همه آن ها هستیم خدا را شاکر و سپاسگزاریم.
از مظاهر ناصری می پرسم به عنوان یک کارشناس بازرگانی که تجارب فراوانی هم در عرصه اقتصاد دارید وضعیت فعلی کسب و کار را چگونه می بینید؟ پاسخ می دهد: در حال حاضر ما در عرصه اقتصاد با مشکلات و سختی های زیادی مواجه هستیم که البته بخش زیادی از آن ها ناشی از تحریم های دول خارجی است که به ناحق بر علیه کشور ما اعمال کرده اند و مدیریت ها در سطح کلان کشور هم که خب می دانید با ثبات و پایدار نیستند بنابر این ما خودمان باید حرکت کنیم و برنامه ریزی و مدیریت مان طوری باشد توجیه داشته باشد و منتج به نتیجه شود.
می پرسم در زمینه فعالیت های اقتصادی تان اگر مایلید اطلاعات بیشتری به ما بدهید و بی درنگ توضیح می دهد: ما در سه بخش تولید، بازرگانی داخلی و تجارت خارجی فعالیت داریم. در بخش تولید یک مجموعه بزرگ تولید مواد غذایی و فرآوری محصولات کشاورزی و مواد پروتئینی در جزیره کیش و یک مجموعه صنعتی در زمینه صنعت مادر خودروسازی در شهرک سرمایه گذاری جدید صوفیان داریم که خودروهای جمعی از قبیل اتوبوس و مینی بوس و میدل باس در آن تولید می شود و یک کارخانه واگن سازی هم در شهرک شهید سلیمی دایر کرده ایم که در حال حاضر فاز بازسازی واگن فعال است و قسمت واگن سازی هم تا ۷ – ۸ ماه آینده شروع به کار می کند.
در بخش بازرگانی هم قریب به ۲۵ سال است که در دبی (امارات متحده عربی) دفتر بازرگانی داریم در تهران هم همچنین در بخش بازرگانی و واردات و صادرات کالا فعالیت می کنیم.
ناصری در بیان چگونگی ورود به بحث سرمایه گذاری در آذربایجانشرقی به وابستگی های بومی و عرق محلی پدر اشاره می کند و می گوید: اینکه ما اقدام به فعالیت صنعتی و تولیدی در آذربایجانشرقی کرده ایم بنا به دستور پدرم بوده، از ده سال پیش هم این موضوع در دستور کار مجموعه ما قرار داشته، از آن زمانی که مسئولین منطقه هم پیگیر ایجاد کارخانجات تولیدی در شهرستان میانه و بخصوص منطقه کاغذکنان بودند اما آن زمان ( سال ۸۶) که ما آمدیم به شهرک صنعتی کاغذکنان و خواستیم کار را شروع کنیم زیرساختها به طور کل فراهم نبود؛ نه جاده بود نه آب، نه برق، نه گاز خب می دانید که در عرصه اقتصاد رقابت حاکم است و عرصه تولید و تجارت همانند صحنه شکار است اگر دیر بجنبی دیگران صید را از دستت خواهند ربود لذا ما وقتی دیدیم فراهم شدن این امکانات در کاغذکنان زمان زیادی خواهد برد به ناچار مجبور شدیم طرح خود را به تبریز منتقل کنیم و در آن جا کار را شروع کردیم که الان هم تولید داریم.
قصد ما این است که نیروهای بومی را از اینجا به تبریز برده و مهارت های فنی و تخصصی را به آن ها آموزش بدهیم و در واحدهایی که در اینجا راه اندازی خواهیم کرد مورد استفاده قرار دهیم. لذا با این شرایط قصد ما از ورود به بخش کاغذکنان در واقع دنبال کردن سود و صرفه اقتصادی نیست اساساً هدف ما انتقال دانش فنی و توسعه فالیت های صنعتی در منطقه و تغییر چهره منطقه از یک جامعه صرفاً کشاورزی و دامپروری به یک منطقه دارای فرصت های اقتصادی صنعتی است. حالا عده ای هم در این بین پیدا می شوند که مسائلی را مطرح می کنند و فکر می کنند ما دنبال پول هستیم و مسائل دیگر، ولی هر انسان آگاهی می داند که اینجا پولی وجود ندارد! اگر اینجا پول داشت که ما سال ۵۰ نمی گذاشتیم برویم دیار غربت، ما نمی رفتیم در کشورهای دیگر، در سوئیس، آلمان، برزیل و … لذا می بینید که پول آن جاست و ما رفتیم و از آن جا پول را آوردیم و می خواهیم در این جا سرمایه گذاری کنیم و هدف این است که باقیات صالحاتی باشد، می خواهیم که در محل آباء و اجدادی مان قدم خیری برداریم و ادای دینی به زادگاهمان کرده باشیم، سود هم اگر نداشته باشد مهم نیست چون عوض این را خدا در جای دیگری می دهد. در بازرگانی، در تولیدات جاهای دیگر و … از آن جاها در می آوریم و مسائل این جا را جبران می کنیم. نظرش را در باره همایش فرصت های سرمایه گذاری در تهران می پرسم و اینکه آیا این همایش می تواند تأثیری در روند جذب سرمایه به شهرستان میانه داشته باشد یا نه؟ جواب می دهد: قطعاً اقدام ارزشمندی است و تأثیر خوبی هم خواهد داشت .ما باید روی صاحبان سرمایه بومی منطقه تمرکز کنیم و آن ها را برای حضور در این جا ترغیب و تشویق کنیم و به آن ها بگوییم که حالا که خدا به شما داده شما هم دینی نسبت به مردم و جوانان منطقه خود دارید و وظیفه دارید که این دین را ادا کنید مثل “دریانی” ها که الان بزرگترین زنجیره های فروشگاهی تهران را ایجاد کرده اند و پیشرفت فوق العاده ای داشته اند، آنها این ثروت را در روستا و محل خودشان جمع نکرده اند، در تهران این موفقیت ها را کسب کرده اند لیکن آورده اند ثمرات آن را در محل و منطقه خودشان به کار گرفته اند و با عث پیشرفت و عمران و آبادانی محل خودشان شده اند. یک زمانی در این مملکت گفتند که جنگ است و باید در جبهه های نبرد جهاد کنید که ما اطاعت امر کردیم و با اینکه برادر کوچک من از بهترین امکانات و رفاه و آسایش برخوردار بود ولی راه جهاد را برگزید و به جبهه رفت و به فیض شهادت هم نائل آمد. بعد از جنگ گفتند آقا جبهه دوم جبهه ارز آوری و صادرات است و … ما باز هم لبیک گفتیم و وارد میدان شدیم و آن زمان در روسیه و ازبکستان و تاجیکستان و کشورها آسیای میانه فعالیت و ارز آوری داشتیم حالا هم که فرمودند جبهه تولید هست ما ورود کرده ایم و انجام وظیفه می کنیم این سه تا جبهه بوده و هست. جبهه اول که معامله ما با خدا بود و حسابش دست خداست اما جبهه دوم و سوم نیازمند حمایت بوده که متأسفانه حمایت عملی نشده است، نه از صنعت و نه از صادرات، و به همه چیز در حد شعار بسنده شده است. گاهی وقت ها حرف هایی هم گفته شده، یک عده گفته اند این ها نمی دانم فئودال هستند و یک عده گفته اند این ها مستکبرند و این حرف ها ولی انسان اگر نیتش خیر باشد همه این حرف ها گذرا هستند فردا که حاج آقای ناصری نامی آمد در این منطقه کارخانه ای ایجاد کرد از قبل این کارخانه در این منطقه دارالایتام هم خواهد گذاشت مدرسه هم خواهد ساخت و الی ماشاءالله آن وقت آن عده قلیل خودشان خواهند فهمید که فکر و قضاوتشان اشتباه بوده و خیرات و برکات این سرمایه گذاری ها برای کل منطقه شامل خواهد شد. می خواهم از احساسش برایم بگوید زمانی که به کاغذکنان می آید و در این منطقه قرار می گیرد، جان کلامش این است که این منطقه را با هیچ کجای دنیا مقایسه نمی کند و اینجا حال و هوای خاص خودش را دارد که در هیچ جای دیگری قابل درک نیست. برای حرفش دلیلی می آورد و می گوید: من بهترین جاهای دنیا را گشته ام ۲۲ سال است که به اقتضای کارم به تمام کشورهای دنیا سفر کرده ام، در سوئیس که عروس اروپاست ما دفتر داریم و در برزیل و … هم همین طور ولی اینجا که می آیم شاید در زیبایی های طبیعی چیز خاصی نداشته باشد ولی چون زادگاهمان است و بخصوص پدرم از بودن در این جا لذت فوق العاده ای می برد لذا من هم از بودن در اینجا بی نهایت لذت می برم و انگار که دنیا را به من می دهند. مثلاً همین امروز ما ۷ نفر مهمان خارجی داشتیم و من باید تهران می بودم ولی وقتی حاج آقا (پدرم) گفتند برویم کاغذکنان گفتم چشم و آمدم و قید مهمانان خارجی را زدم، چرا؟! چون دوست دارم که شادی و رضایت پدرم و لذتش از عشق به زادگاهش را ببینم و این برایم مهم است. به عنوان آخرین سئوال از آقای مظاهر ناصری درحضور پدر بزرگوارش که تصمیم گیرنده اصلی در برنامه های اقتصادی خانواده است می پرسم مشخصاً برنامه و زمان بندی شما برای اجرای طرح هایتان در میانه چیست و با قاطعیت جواب می دهد: امسال اولویت اول ما میانه است، علتش این است که در این جا زیرساخت ها موجود نیستند ولی ما باید ایجاد کنیم نیروهای مورد نیاز را هم جهت آموزش به تبریز خواهیم فرستاد تا آموزش ببینند و در اینجا به کار گرفته خواهند شد. انشالله ما از کامیون و کامیونت سازی شروع خواهیم کرد و بعد اتوبوس هیبریدی را به اینجا خواهیم آورد و به تدریج اتوبوس سازی و شاسی سازی، تولید خودروی «ون» را به اینجا خواهیم آورد، و البته این ها که عرض میکنم مستلزم حمایت دولتی و مشارکت سیستم بانکی است چرا که وقتی کار بزرگ می شود دیگر از توان بخش خصوصی خارج است بحث ۵۰ یا ۱۰۰ میلیارد نیست اگر در این حد باشد ما خودمان تأمین می کنیم و نیازی به شبکه بانکی نداریم ولی این کارهایی که عرض کردم و ما به امید خدا قصد اجرایی کردن آن ها را در منطقه کاغذکنان داریم رقم های بسیار سنگینی از سرمایه گذاری را می طلبد که جز با تسهیلات مناسب بانکی و لیزینگ محصولات تولیدی قابل تأمین نیست. سماجت به خرج می دهم و باز می پرسم به طور مشخص هدفگذاری شما برای سال ۹۱ در این منطقه چیست؟ ناصری می گوید: به امید خدا برنامه ما این است که تا پایان سال ۹۱ تولید کامیون در شهرک صنعتی کاغذکنان شروع شود. با تعجب می پرسم یعنی واقعاً تولید کامیون شروع می شود؟! با اطمینان تاکید می کند: بله! انشاءالله حتماً شروع می کنیم و فاز به فاز توسعه خواهیم داد. سرمایه گذاری اولیه که در اینجا باید صورت گیرد ۴۰ میلیارد تومان است و ما این را گام به گام پیش خواهیم برد و هدف ما این است که امسال محصول تولیدی مان را بیرون بدهیم یعنی قصد داریم در ۲۲ بهمن امسال روبان کارخانه تولید کامیون و کامیونت را در اینجا قیچی کنیم. به پایان گفتگو که می رسیم حاج حبیب الله ناصری دیگر کنارمان نیست و مهمانان دیگری دور او حلقه زده اند و بازار گفت و گوها داغ است و من از مظاهر ناصری می خواهم به عنوان آخرین کلام اگر پیامی برای همشهریان میانه ای اش دارد بگوید و او اینگونه سخن خود را به پایان می برد: من هرچه گفتم گوشه ی از افکار و ایده ها و آمال حاج حبیب الله ناصری، پدر بزرگوارم است و ما فقط مجری و عمل کننده دستورات ایشان هستیم. بنده به عنوان یک آذربایجانی و به عنوان یک میانه ای و کاغذکنانی و به عنوان یک آستانجینی افتخار می کنم که بیایم و کاری در این منطقه به انجام برسانم و از خیرات و برکات آن بهره مند شوم و سایر همشهریانم هم از عواید آن متنعم شوند و می دانم که این کار درسایه وحدت، همدلی و برابری و برادری شدنی است همه باید با هم تعامل داشته باشیم و به هم احترام بگذاریم همه انسان ها در هر مقام و جایگاهی از ارزش انسانی برابری برخوردارند، از رئیس جمهور گرفته تا آبدارچی همه دارای شأن و منزلت انسانی برابر هستند لیکن در بحث مدیریت سلسله مراتبی حاکم است و ممکن است یکی مدیر باشد یکی کارمند و کارگر یا اپراتور که آنها مهم نیستند و تنها چیزی که اهمیت دارد کار و تلاش و مشارکت و تعامل است و ما از توانایی و استعداد و هوش لازم برخورداریم و می توانیم به هدف هایمان دست بیابیم. خواهشی هم که از دوستان و همشهریان دارم این است که فرهنگ سازی کنند و همیشه با همدیگر با عشق و محبت رفتار کنند و از دل و جان همدیگر را دوست داشته باشند اینگونه نباشد که در ظاهر به همدیگر سلام کنند و در خفا پی هم را بزنند این دنیا محل گذر است و باید خمس و زکات داشته های مان را به طریق اولی بدهیم و هر کس که توانایی دارد بیاید و حرکتی بکند و خدا هم انشاءالله برکت خود را سرازیر می کند. از آن ها جدا می شوم و سراغ یکی دیگر از سرمایه گذاران حاضر در آن جمع می روم و در آن شلوغی و گرم گرفتن های حاضرین مرتب این جمله را در ذهن تکرار می کنم که همیشه واامتا بگویید وانفسا فایده ای ندارد
true
false
false
false