true
آن زلزله و این پس لرزه هایش در درون سرزمین مان قره داغ اتفاق افتاد و چهار نعل بر محرومترین روستاهایش تاخت و قلب زنگ آواها و چاخماق بولاقها را شکافت.
دیروز به زنگ آوا رفتم فقط خشکم شد و مات و مبهوت بر آن زنگ آوای زیر تل و آوار گریه کردم دوستم خانی را یافتم شریک غمشان شدم در آنجا هیچ خانه ای سرجایش نبود و ۱۷ نفر را دیروز به خاک مقدس روستایشان سپرده بودند.
به باجا باج رفتم تلی از خاک بود سراغ علیرضا جهانگیری رفتم خانه شان با خاک یکسان شده و ۳۳ نفر از عزیزنشان را بخاک پاک روستای باجاباج سپرده بودند. به چاخماخ بولاغ رفتم مادر زن آقای موسوی هم روستایمان در زیر آوارها جان داده بود.
به گلنبر رفتم ،خانه دوستمان حسین مرغدل با خاک یکسان شده بود و از عزیزان دوستمان باقری اقدمها دو تاشان جان داده بودند .در روستای علی بی کندی سراغ دوستم بیت اله فرج زاده را گرفتم خانه شان خراب شده بود اماخوشبختانه برایشان چیزی نشده بود و در آنجا دوتا از فامیلهای آقای محمدی رئیس جهاد از دنیا رفته بودند.
زغان اوو ، میرزالی کندی، چای کندی، تازه کند سرند، گیوی ، صمصام کندی، هفتران ، چوبانلار،چیراغلی و غیره به خاک غلتیده بودند….آه و ناله و اوخشاماهای پیرزنان به گوش می رسید.
به روستای شیخیملی رفتم بغیر از نون خشک چیزی برای کمک نبرده بودم خیلی دردناک بود فقط با حسرت ودرد ویرانیها را می دیدم و آمبولانس هایی که زخمیهارا می بردند ،در شیخیملو ۱۲ نفر و در ایشقلی ۹ را به خاک سپرده بودند…
همه جای وطنمان محرومیت و فقرو مرگ و زخم بود …
به ورزقان رسیدم یک طرف دیوار خانه چهار طبقه برادرم ریخته بود و همه وسایل خانه مان درهم برهم و دیوارها شکافیده و ترک برداشته بودند.
به روستایمان بئکوو رفتم همه ساختمانهای گلی با خاک یکسان شده بودند خانه عموی تنهایم حاجی اکبر کاملا ویران شده بود فقط گریستم… خانه عمویم حسن هم ویران شده بود…برق و آب و گاز و تلفن قطع بود.
همه از روستا گریخته بودند به مزارع و باغات. همه جا ترس و دلهره و اضطراب بود.
true
false
false
false