کسبوکار برای هر شخص حقیق و یا حقوقی که دارای فعالیت اقتصادی بوده و کسبوکار خود را اد اره مینماید روش مدیریت و هدایت کسبوکارش از اهمیت زیادی برخوردار بوده و در واقع ادامه حیات اقتصادی فعالیتش به آن بستگی دارد.
اما قبل از هر گونه بحث در مورد مدیریت کسبوکار ادر ابتدا بایستی تعریفی از کسبوکار ارائه نماییم.
اکوپرشین: کسب وکار به هر تشکیلات حقیق و حقوقی گفته میشود که با هدف کسب درآمد و سود تاسیس شده و فعالیت مینماید که میتواند از یک پیک موتوری که با موتورسیکلت شخصیاش بار جابجا میکند تا کسبوکارهای بزرگ مانند کارخانههای غول آسا ی ساخت کشتی و هواپیما با برندهای معروف در سطح جهانی.
بسیاری از کسبوکارها در سه تا پنج سال اول فعالیت خود با شکست روبرو میشوند و در اینجاست که اهمیت مدیریت و اداره درست کسبوکار و وجود یک برنامه منظم و مدیر با تجربه اهمیت خود را آشکار میسازد.
از آنجا که که مهمترین هدف مدیریت کسبوکار ایجاد سود اقتصادی میباشدلازم است تا بتوانیم ارزش و یا محصولات نوآورانه را جهت بقای کسبوکار خلق نماییم.
وجود مزیت رقابتی با ارائه قیمت منطقی برای مشتریان و ایجاد محیط کاری پویا و با انگیزه جهت رشد و ارتقای کارمندان بسیار ضروری میباشد.
هر مدیری که کسبوکاری را راه اندازی میکند باید بداند که در آینده چه اقداماتی را باید انجام داده و انجام آن چه تاثیراتی بر کسبوکارش خواهد داشت.
برنامه ریزی درست و دقیق اولین گام موثر در راه اندازی کسبوکار میباشد. این برنامه ریزی میتواند کوتاه مدت(چند روز تا چند هفته) میان مدت(یک تا پنج سال) و یا بلند مدت(بیش از پنج سال) باشد.
قدم بعدی داشتن یک الگوی مناسب جهت ساماندهی و نحوه استفاده از منابع میباشد که در این صورت میتوان به سطح مطلوبی از بهرهوری دست یافت. البته در این مورد باید از افراد مناسب و آزموده استفاده نمود.
در واقع نیروهای انسانی از مهمترین داراییهای هر سازمانی بشمار میروند . بنابراین لازم است تا افراد مناسب راکه از دانش و تجربه کافی در امور مالی و بازار یابی هستند را شناسایی و استخدام کنیم. (البته منظور ما علاوه بر افرادی است که تخصص آنها ارتباط مستقیم با فعالیت اقتصادی دارد). در این میان نقش آموزش و انگیزه بخشی به کارکنان از اهمیت حیاتی برخوردار میباشد.
مدیر کسبوکار باید فرصتها را شناسایی نموده و حتی ایجاد فرصت نماید. از طرفی دیگر باید رقبای خود را به خوبی شناخته و به مزیتها و برتریهای خود را نسبت به رقبا آشنایی داشته و تهدیدها و نقاط قوت و ضعف کسبوکار خود را شناخته و در جهت بهبود آنها تلاش نماید.
شناسایی نیازهای جامعه و بازاریابی محصولات تولیدی از دیگر موارد حیاتی در مدیریت کسبوکار میباشد.
کشور چین یک از مثالهای موفق در این زمینه میباشد. مدیران این کشور جمفیت غول آسای چین را به یک فرصت تبدیل نموده و با اعزام افراد به کشورهای مختلف نیازهای آنها را شناسایی مینمایند.
در بسیاری موارد دیده شده که در مناطق مختلف شهرمان تهران اتباع چینی اقدام به اجاره آپارتمان نموده و در هرمنطقه نیازها، سلایق مردم را با توجه به سطح معیشت و درآمد آنها شناسایی مینمایند و بدین ترتیب است که سیل کالاهای چینی با کیفیت و قیمتهای مختلف متناسب با درآمد اقشار مختلف مردم تولید وروانه بازار میشود.
بازاریابی موفق آنها به شکلی است که حتی کالاهای مذهبی نظیر چادر، تسبیه، صلوات شمار و… نیز در تولیدات انبوه کارخانههای چینی قرار دارند. بنابراین مدیر یک کسبوکار بایستی کالایی راتتولید و عرضه نماید که با فرهنگ، علایق و اعتقادات مصرفکنندگان هم خوانی داشته باشد.
بطور مثال اگر عروسکی را برای مردمی تولید نماییم که در فرهنگ آنها به عنوان پیک مرگ و یا بدشگونی شناخته میشود ،نتیجه ای جز شکست و بدنامی برای تولید کنندگان آن نخواهد داشت.
علاوه بر شناسایی نیاز مصرفکنندگان، یک مدیر کسبوکار موفق قادر است تا برای مشتریان خود نیاز ایجاد نماید بطوریکه جامعه هدف که قبلا هیچگونه اطلاعی و درنتیجه نیازی به کالای مورد نظر نداشت، اکنون نیاز مبرمی را به آن احساس مینماید.
مواد آرایشی و رنگهای مختلف مو از جمله این مثالها میباشد که با کمک تبلیغات نیازی که قبلا وجود نداشت تبدیل به خواست و نیاز مبرم و همگانی برای خانمها شده است. و یا آب گاز دار طعم دار که قبلا حتی اسمی از آن در بین کالاهای موجود در سوپرمارکتها وجود نداشت و هم اکنون مشتریان پر و پا قرص خود را پیدا نموده است.
با توجه به شرایط جدید اقتصادی و نیاز به کار اکثر افراد خانواده در بیرون از خانه، استفاده از غذاهای فوری طرفداراتن زیادی پیدا نموده و طبعا شرکتهای تولید کننده این نوع غذاها در خصوص کیفیت و نحوه مصرف آن بایکدیگر به رقابت میپردازند.
تولید سبزی خرد شده و آماده و همچنین سایر محصولات سیفی که خانم خانهدار میبایست برای آماده کردن آنها وقت زیادی را صرف نماید از دیگر مثالهای شناسایی نیاز مشتریان میباشد.
نهایتا اینکه یک مدیرموفق با توجه به تغییرات سریع جامعه بایستی با سرعت و دقت زیادی نیازهای جدید مصرفکنندگان راشناسایی نموده و بعضا نیاز جدید ایجاد نماید.
مشتری مداری و احترام به خواست مشتری از دیگر ویژگیهای یک مدیر کسبوکار موفق میباشد. شعار حق همیشه با مشتری است دیر زمانی است که دیگر شعار تلقی نشده و به عنوان یک دستورالعمل صریح و یک قانون متقن برای کسبوکارهای کشورهای در حال توسعه محسوب میشود.
بطور مثال برای یک فروشنده در وهله اول ممکن است پس گرفتن یک کالای فروخته شده به مشتری یک زیان محسوب گردد ولی در آینده بسیار نزدیک بات جلب اعتماد مشتریان سودهای بعدی تضمین خواهد شد.
ارائه خدمات به مشتری نیز از جمله مواردی است که باید توسط یک مدیر کسبوکار مدنظر قرار گیرد این موارداز نحوه بسته بندی و تحویل کالا به مشتری تا خدمات پس از فروش میباشد.
مورد دیگر تبلیغات میباشد که اهمیت و ارزش آن برکسی پوشیده نیست . این جمله معروف از راکفلر سرمایدار معروف آمریکایی که هنگامی از او پرسیده شد که اگر بیست دلار داشته باشی باآن چه کار خواهی کرد در پاسخ گفت:یک دلار کالا میخرم و نوزده دلار برای آن تبلیغ خواهم کرد.
در نهایت یک کسبوکار موفق همواره مشتریان خود را شگفت زده و یا به اصطلاح سورپرایز مینماید زیرا همیشه یک کالا و خدمات جدید برای مشتریان خود در آستین خواهد داشت که در هر زمان آنرا عرضه نموده و به لیست کالاهای همیشگی خود میافزاید.
منابع:
۱-تیل پیتر، ۱۳۹۵صفر به یک –نکاتی در مورد استارت آپها ترجمعه واسع علوی . نشر نوین
۲-ریس ،اریک ۱۳۹۶ قدرت خلق کسبوکارهای نوپا، ترجمه فرخ بافنده ،انتشارات پندار تابان
۳-میلر، دانلد ۱۳۹۸، هر برند یک قصه است ،ترجمه رسول بابایی ،نشر اطراف