پرده یک

در جامعه من مشکلاتی وجود دارد که بعضا به سختی میتوان به آنها گفت “مشکل”. بعضی مردم مشکل تاکسی دارند برای مثال گاها در مسیرهای بد ناچارند بیش از چند دقیقه منتظر بمانند یا راننده تاکسی به اندازه کافی خوشرو نیست یا تاکسی به اندازه کافی تمیز و خوشبو نیست. بعضی هم برای سفر دور اروپا بدنبال اقامتگاه مناسب و ارزان هستند و قیمت های رقابتی و خدمات عالی هتلهای اروپا برایشان کفایت نمی کند. و امثال مشکلاتی از این دست که در جایی مثل ایران نهایتا شاید به آن بتوان گفت “سوسول بازی” یا محترمانه تر از لفظ “دغدغه های مرفهان بی درد” به کار برد.

برای گروه اول من سرویس حمل و نقل آبر (uber.com) را ارئه دادم و برای جهانگردان خوش سلیقه و بی پول سرویس هم سرویس “اِربی ان بی” (airbnb.com) را ساختم که از طریق آن هم اکنون مردم عادی در بیش از ۱۹۰ کشور دنیا فضاهی خالی منزل شان را به توریست ها اجاره می دهند.

کار من بعضا فراتر این است. بعضا من مشکلاتی را حل میکنم که تا قبل از حل کردن کسی نمی دانست اصولا چنین مشکلی وجود دارد.

کار من حل مشکلات و ارتقا سطح زندگی مردم جامعه است. من این کار به نحوی سودده انجام میدهم. اقتصاد کشور من بردوش افرادی مثل من است و بر پایه های مالیاتی که از سودم میدهم و اشتغالی که برای کارمندانم ایجاد میکنم میچرخد.

ما معمولا مدرک دکترا نداریم. پدرانمان هم عمدتا مثل ما میلیونر نبودند. فعالیت های ما کاملا در چارچوب قانون است و در طول عمرمان نه به کسی رشوه داده ایم نه دیده کسی از اطرافیانمان چنین کاری بکند.

من تنها یک ایده خوب داشتم و قدرت رهبری کافی برای عملی کردن آن ایده.

من یک کارآفرین موفق امریکاییم.

پرده دو

در جامعه من مشکلات واقعی وجود دارد. برای مثال اکثر اوقات نفس کشیدن در شهر من بسیار مشکل است. یا مشکل ترافیک یا آب آشامیدنی و غیره.

من یک ایده عالی دارم. ولی ایده من ارتباط چندانی به مشکلات جامعه ندارد. اصولا من کاری به مشکلات جامعه و قصدی برای حل آنها ندارم. طرح من بسیار بزرگ است. آنقدر بزرگ که خیلی ها میگویند اصلا عملی نیست. ولی من میدانم که “طرح” من عملی است و با موفقیت اجرا خواهد شد.

من دوستان خوبی دارم در بعضی مناطق شهر که آنها هم دوستانی دارند در بعضی بانکهای شهر. بانک من به ایده های بزرگ اعتقاد دارد و از طریق دوست مشترک و قدرتمندمان به ایده من هم “اعتقاد” پیدا کرده است.

میلیاردها منابع بانکی “به درستی” به طرح من اختصاص داده میشود. بعد دریافت وام که کمی جدی تر به طرح خود فکر کردم دیدم که نقایص عمده ای در آن وجود دارد لذا تصمیم گرفتم منابع بانک را در طرحهای اقتصادی تر و پر بازده تری به کار برم از جمله ساختمان سازی، سرمایه گذاری در ارز و طلا و خرید آخرین مدل خودرو برای همسرم.

در جامعه من همچنان مشکلات واقعی وجود دارد. برای مثال اکثر اوقات نفس کشیدن در شهر من بسیار مشکل است. یا مشکل ترافیک یا آب آشامیدنی و غیره.

من هیچ ایده ای برای حل این مشکلات ندارم.

من یک کارآفرین موفق ایرانیم.

این مطلب برگرفته از وبلاگ سود و زیان است.